سگی را خونه دل دادم که با من آشنا گردد
ندانستم که آن سگ آخرش خون میخورد خونخوار می گردد
پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند این چه بود؟
گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود
بیهوده مکن عمر گران صرف رفیقان
عمر صرف کسی کن که دلش جان تو باشد
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
سلام مرسی که به وبلاگ من سر زدید من نمیدونم چطوری باید لینک کنم لطفا راهنمایی کنید
دوست من این کار خیلی صادست تو فقط کافیه به بلاگ اسکای واز اونجا جعبه لینکت بری و عنوان وبلاگ من که کلیک نکنی نصف عمرت به فناست و ادرس وبلاگ من رو وارد کنی .
به همین سادگی به همین خوشمزگی